هوا گرفته بود. انگار دل آسمون هم مثل دل من گرفته بود. رفته بودم یه سری به اونایی که از دستشون دادم بزنم . عده یی زن ومرد اینجا و اونجا وایساده بودند. صدای شیون و زاری چند تا زن به گوشم رسید. اون ورترپسرکی سرشو رو دیوار گذاشته بودو باتمام وجود مینالیدوگریه می کرد.
اینجا غسالخونه است. اولین ایستگاه به خاکسپاری اموات!به سرم زد برم تو. وارد سالن که میشم بوی سردکافورمشامم رو آزار میده. صدای چک چک آب توجهم روجلب کرد. بعدهم سکوی غسالخونه و وان کوچیکی که چند دولابچه در کنارش بودومیتی روی سکو که شست و شوی اون توسط غسال به اتمام رسیده و در انتظار پوشیدن لباس سفید آخرت بود.
غسالها زنهای جوونی بودند که پوتین های بلندی به پاودستکشهای پلاستیکی به دست داشتندوفرز و چابک مشغول آماده کردن کفن میت بودند. هرکدوم از تیکه پارچه های سفید کفن اسم خاصی داره - چادر- مقنعه - پیراهن - لنگ - پاپیچ و..... روی تیکه اصلی کفن آیاتی از قرآن مجید به چشم میخورد. آخرین مرحله کار بستن پایین پا و بالای سرمیت بود.
برگه ترخیص جنازه روی کفن سنجاق میشه و میت روتحویل میدن. غسالها بعد از اتمام کار نفس راحتی کشیدند.حس کنجکاویم گل کرد و دلم خواست با هاشون حرف بزنم. یکی از اونها از شوهرش جدا شده بود چون شوهرش معتاد بوده.هم اجاره خونه داشت هم خرج بچه هاش دفعه اولی که به غسالخونه اومده بود از دیدن پارچه سفید هم وحشت داشته چه برسه به مرده. میگفت اون اوایل جنازه یه مادر و دختر رو آوردن که تصادف کرده بودند وقتی خواسته بچه رو برداره سرش از تنش جدا شده.(اگه شما بودین چه حالی میشدین؟)
باید جسدهای تصادفی رو که تیکه تیکه شدن کنار هم بذارن و بچینن.یکی از اونا از درد کمرو درد پاهاش شکایت میکرد. این درد وقتی به سراغش اومده بود که مجبوربود جنازه های سنگین رو بالا و پایین کنه.وقتی اولین بار اومده بود سرپرستشون گفته بود : اگه میخوای اینجا کار کنی باید دلت قوی باشه و روحیه ات شاد! اولش واسش سخت بوده ولی بعدها دیده که مرده شویی بهتر از گرسنه موندن و سر بی شام گذاشتن اوناست. همه ما روزی میمیریم . مرده هم مثل زنده است و ترسی نداره!
میخواستم بدونم شما دوست داشتین همچین شغلی داشته باشین؟ چرا از شنیدنش چندشتون میشه و از اون غسال خوشتون نمیاد؟ تاحالا به نبودش فکر کردین که اگه نبودن چی میشد؟ ایا اونها هم مثل ما آدم نیستند؟ مگه اونها قلب ندارن؟ مگه اونها احساس ندارن؟ببینین جبر روزگار باعث میشه آدم به کجاها برسه؟
با سلام...وبلاگ خوبی داری...اگه مایل هستی یه سر به وبلاگ گروه ما بزن تا بیشتر آشنا بشیم و اگه مایل هستی با هم تبادل لینک بکنیم.
ممنون (سها)
سلام - واقعا اگه نبودن چی میشد!
اوه اوه چه دلی داری کجاها رفتی بابا دستخوش در مورد اونی که در وبلاگ غزل نوشتی من هیج قصد بدی ندارم فقط از این که دائم در این وبلاگهای هندی به یکی میتوپن و یکی دیگه را خدا می کنند حوصله ام سر رفته راستی اینقدر دیوداس دیوداس کردین که به هزار نفر سپردم بلکه فیلمش را گیر بیارم ببینم
سلام... نمی دنم که جی بگم. به نظر من یه دل مثل دریا می خواد. به هر حال فکر می کنم که آنها از این شغلشان لذت نمی برند. ولی به آن افتخار می کنند. جون کاری را انجام می دهند که از عهده هر کس بر نمی آید. را ستی در مورد آهنگ فیلم پردیس باید بگم که این کار را انجام داده بودم. ولی نمی دانم که چرا صفحه وبلاگم با گذاشتن آن آهنگ دیر باز می شد. به هر حال ممنون از راهنمایی ات. موفق باشی و همیشه شاد.
به قول خودت :یه دی چس(کردی بخون)(شکلک قهقه)
ممنون که بهم سر زدی. راستی من امروز لینکتو میذارم تو وبلاگم، منون میشم تو هم به من لینک بدی.
سلام
ممنون که به من سر زدی
جالبه هر بار که به بلاگ شما سر می زنم موضوع جالبی رو می خونم مطلب این بارت آدم رو به فکر فرو می بره که واقعآ آیا من می تونستم اگه توی اون شرایط قرار بگیرم برم و اون کار رو انجام بدم ؟....
من که نمی تونم چون واقعآ دلشو ندارم
مطلالبی که می نویسی برام خیلی جذابه
برات آرزوی موفقییت می کنم دوست گرامی
مهرانای عزیز سلام..
ممنونم از حضور مهربونت..
رفتن خود را باید باور داشت...
وقتی رفتن خود را باور کنیم دیگر فکر کردن به چنین کاری هم زیاد هم سخت باشد.. اگر چه یه خورده ناراحت کنندده و غمناکه....
امید که همه مورد رحمتش قرار گیریم...
ارادتمند
سلام مهرانا خانوم گل گلاب چطوری :) ای روزگار میبینی تروخدا ما کجا رفتیم. خوش و خرم باشی . فعلا بای بای
سلاموای اینا چه دلی دارن. من که خیلی میترسم. راستی مهرانا جونم این دوست من اصلا سنگدل نیست ها... منم آپدیت کردم. خوشحال میشم بیای.قربانت بای
سلام/ خسته نباشی...چه حوصله ای داری ..توی قبر نرفتی ببینی اونجا چه خبره
خوشبختانه نه گذرم به اونجاها افتاده و نه دوست دارم
من همیشه دلم واسه اونا و خانواده شون میسوزه . یاد فیلم مجید میافتم که شغل مرده شوری رو به عنوان زحمت کش ترین افراد انتخاب کرده بود....
سلام مهرانا جان . من وقتی وارد غسالخونه شدم که مادر بزرگ مامانم فوت شده بود . حس غریبی بود چند تا از این زنانی که درباره شان نوشتی به راحتی روی یکی از این سکوها نشسته بودند و چای میخوردند در حالی که چندتای دیگر مشغول شستن مرده ها بودند !! نگاهت به این انسانها خیلی جالب و انسانی بود ممنون . ضمنا من هم شیفته فیلم دیوداس هستم . این اثر یکی از آبروهای سینمای هند است .
هیچوقت از کسی به خاطر شغلش بدم نیومده. در ضمن باید بگم اونا خیلی آدمهای شجاعی هستند. در مورد مرده، ازشون می ترسم.
کچل کچل ..امت بدنید و آگاه باشید که مهرانا کچل کرده ..سه تیغه اووووووووووووووووووووووپس
سلام مهرانای مهربان سری بزن تا همه چیز رو درک کنی راستی ادرس یاهوو برام بنویس
وای خدا چه وحشتناک و وحشتناک تر از اون موقه حساب پس دادن شب اول قبر
سلام ممنون که دباره سر زدی من هر وقت که میام به وبلاگ شما مطالب جدید و خوبی میبینم دلم میخواهد همه مطالبت را بخونم ........ منتظر مقاله بعدیت هستم
سلام ... میبینم که گزارشگر شدی .. بابا ایول .. :دی .. منم یه وقت دیدی از گرسنگی داشتم میمردم رفتم مرده شور شدم (خدا رو چه دیدی )
..........
سلام. ممنون از لطفت. موضوع فوقالعاده جالبی رو مطرح کردی. ولی فکرنکنم کسی به صرف غسال بودن مورد تنفر واقع بشه.
سلام همشهری جان ! دستت درست و سبز باد ! کارت خیلی عالیه . پاینده و سربلند باشید !
سلام به مهرانای مهربان سیستم ایزوله شد میتوانید ۲۷۲۵۴ را اد نمایید در ضمت ای دی یاهوی خودت را برایم فراموش نکن
program salam;
function k(n:integer):integer;
begin
if n=1 then
k:=1
else
k:=n+k(n-1);
end;
var
toy:integer;
begin
read(toy);
writeln(k(toy));
writeln( ما رو چه به این کارا هر چند آدما مجبورند برای زندگی کردن خودشونو وفق بدن );
end.
موضوع عجیبی را انتخاب کردید که این نشان از قلب مهربانتان دارد ولی من ترجیح می دهم که به فکر این دنیا باشم تا ان دنیا و مرده شور ها. راستی اهنگ قشنگی بود خواننده اش چه کسی است.
سلام دوست جونم خوبی عالی بود
سلام. من که از این دل و جراتها ندارم به خدا . من مرده حیواناتو نمی تونم تحمل کنم چه برسه به ... بهر حال مطلب تکان دهنده ای نوشتین ... من که تاب فکر کردن به این موضوع ها رو ندارم ... موفق باشی . قربانت ...
گاهی ماهی ها چنان از آب دورند که به ساحل دل می بیندند!
سلام مطالبتو خوندم جالب بود
به وبلاگه ما هم سر بزن
سلام دوست عزیزم واقعا که چه قشنگ و عمیق به مسائلی که ادمها کمتر به ان فکر میکنند میپردازی دستت درد نکند با تحقیق هم اینمطلب را نوشته . من هم از مرده ها میترسم شاید به خاطر این است که مادنیای انها را نمیشناسیم . اما براستی این روح چیست که تا بدن انسان از ان تهی میشود بدن اینقدر سرد و مرده و ترسناک میشود. به من هم سر بزن ممنونم.
سلام خوبی بابا بی خیال نکنه بری استخدام شی ببین اصلا نگفتی واسه چی رفته بودا اتفاقی افتاده؟؟
سلام مهرانا جون ...
از اینکه به عقشولانه منت میزاری و سر میزنی ممنونم ...
راستی منم یه چند باری رفتم غسالخونه خیلی بهت اور و وحشت اور هست من هر بار که رفتم یه حالت خاصی بهم دست داده مثل تخیله یا یه جور هشدار ....
پایدار باشی ........
سلام خوبی مرسی من خر شدم
در ضمن خیلی کارا هست که به ظاهر مهم نسیت ولی با اهمیت
سلام...
مطالبت مثل همیشه خوندنی هستند...من که دوبار دوبار می خونم...
salam
mehrana jan omidvaram ke halet khob bashe
aziz be khoda sharmandam ke natonetsam behet sar bezanam khodet ke didi baed az chand rooz oomdam taze update kardam
badesham dar morede pol dar shodan va oon chizi ke too webam neveshtam doiroste
be omid didar
مهرانا جان
فکر می کنم بعد از یک مدت به این شغل عادت کنیم
راستی چند وقت پیش یک برنامه مستند در این خصوص داد و با یک غسال صحبت می کرد دیدی
راستی سر برن
سلام مهرانای مهربون ...
جدید شده بیدم...
ارادتمند
تو راست میگی . خب اونا هم دل دارن ... ولی خودم آدم یه جوریش میشه دیگه !!
سلام دوست عزیز...فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به شما تبریک میگم...خدا قوت...داریوش...
سلام.
ممنون که به من سر زدی و من رو از تنهایی در آوردی.با زم مثل هیشه چی .
یه مطلب هم برای ما بنویس شاید نظراتم بیشتر از ۵ تا بشه!
سلام....تمام وبلاگتون رو خوندم .منم جمعه اول هر فصل سری به غسالخونه میزنم ..حالت رومیفهمم ....لطفا به روز شدی خبرم کن....یا حق..
یه ذره ریز تر بنویس.موفق باشی
خیلی حال کردم من هم یک باررفته بودم مرده شور خونه بیشتر از هر چیزی دلم گرفت وفقط گفتم خدایا تو اینجا هستی؟
سلام....میدونی دنیا همینه , نمیشه که همه رییس و مدیر باشن که ! یکی رییس میشه , یکی ابدارجی میشه و یکی هم مثل من منحرف میشه :))))) راستی مرده شوری که در امد خوبیه اینجا به ازای هر مرده ای ۵۰ هزارتومن میدن:)
سلام ........... وبلاگ زیبایی دارید ....... مرسی از حضور آبی شما .......... موفق باشید .
کار سختی نیست بنی ادم که آدمکشی عادت می کنه به همه چی عادت می کنه کار سختی نیست
سلام .مرسی که به من سر زدی.
وبلاگ موفقی داری امید وارم همیشه همین طور خوب باشه.
بازم پیش من بیا خوشحال میشم.
موفق و سر بلند باشی.
سلام عزیز دلم نظر خواهیم کار نمی کرد آدرست رو هم نداشتم - به هر حال ببخشید . با خوندن مطلبی که نوشته بودی خیلی تو فکر رفتم من از مرگ عزیزانم خیلی می ترسم ای کاش اون روز رو نبینم .
:( چرا ننوشتی
چند وقت پیش بود داشتم به این فکر میکردم که مرده شوری بهتره یا بیابون گردی و تنهایی . به هیچ نتیجه ای نرسیدم .