جدال با زندگی در ایستگاه مردگان

هوا گرفته بود. انگار دل آسمون هم مثل دل من گرفته بود. رفته بودم یه سری به اونایی که از دستشون دادم بزنم . عده یی زن ومرد اینجا و اونجا وایساده بودند. صدای شیون و زاری چند تا زن به گوشم رسید. اون ورترپسرکی سرشو رو دیوار گذاشته بودو باتمام وجود مینالیدوگریه می کرد.

اینجا غسالخونه است. اولین ایستگاه به خاکسپاری اموات!به سرم زد برم تو. وارد سالن که میشم بوی سردکافورمشامم رو آزار میده. صدای چک چک آب توجهم روجلب کرد. بعدهم سکوی غسالخونه و وان کوچیکی که چند دولابچه در کنارش بودومیتی روی سکو که شست و شوی اون توسط غسال به اتمام رسیده و در انتظار پوشیدن لباس سفید آخرت بود.

غسالها زنهای جوونی بودند که پوتین های بلندی به پاودستکشهای پلاستیکی به دست داشتندوفرز و چابک مشغول آماده کردن کفن میت بودند. هرکدوم از تیکه پارچه های سفید کفن اسم خاصی داره - چادر- مقنعه - پیراهن - لنگ - پاپیچ و..... روی تیکه اصلی کفن آیاتی از قرآن مجید به چشم میخورد. آخرین مرحله کار بستن پایین پا و بالای سرمیت بود.

برگه ترخیص جنازه روی کفن سنجاق میشه و میت روتحویل میدن. غسالها بعد از اتمام کار نفس راحتی کشیدند.حس کنجکاویم گل کرد و دلم خواست با هاشون حرف بزنم. یکی از اونها از شوهرش جدا شده بود چون شوهرش معتاد بوده.هم اجاره خونه داشت هم خرج بچه هاش دفعه اولی که به غسالخونه اومده بود از دیدن پارچه سفید هم وحشت داشته چه برسه به مرده. میگفت اون اوایل جنازه یه مادر و دختر رو آوردن که تصادف کرده بودند وقتی خواسته بچه رو برداره سرش از تنش جدا شده.(اگه شما بودین چه حالی میشدین؟)

باید جسدهای تصادفی رو که تیکه تیکه شدن کنار هم بذارن و بچینن.یکی از اونا از درد کمرو درد پاهاش شکایت میکرد. این درد وقتی به سراغش اومده بود که مجبوربود جنازه های سنگین رو بالا و پایین کنه.وقتی اولین بار اومده بود سرپرستشون گفته بود : اگه میخوای اینجا کار کنی باید دلت قوی باشه و روحیه ات شاد! اولش واسش سخت بوده ولی بعدها دیده که مرده شویی بهتر از گرسنه موندن و سر بی شام گذاشتن اوناست. همه ما روزی میمیریم . مرده هم مثل زنده است و ترسی نداره!

میخواستم بدونم شما دوست داشتین همچین شغلی داشته باشین؟ چرا از شنیدنش چندشتون میشه و از اون غسال خوشتون نمیاد؟ تاحالا به نبودش فکر کردین که اگه نبودن چی میشد؟ ایا اونها هم مثل ما آدم نیستند؟ مگه اونها قلب ندارن؟ مگه اونها احساس ندارن؟ببینین جبر روزگار باعث میشه آدم به کجاها برسه؟

 

نظرات 67 + ارسال نظر
سها شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:32 ق.ظ http://sunboyz.blogsky.com

با سلام...وبلاگ خوبی داری...اگه مایل هستی یه سر به وبلاگ گروه ما بزن تا بیشتر آشنا بشیم و اگه مایل هستی با هم تبادل لینک بکنیم.
ممنون (سها)

آرمین شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:44 ق.ظ http://www.Armiin.blogsky.com

سلام - واقعا اگه نبودن چی میشد!

یک دوست شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:12 ق.ظ

اوه اوه چه دلی داری کجاها رفتی بابا دستخوش در مورد اونی که در وبلاگ غزل نوشتی من هیج قصد بدی ندارم فقط از این که دائم در این وبلاگهای هندی به یکی میتوپن و یکی دیگه را خدا می کنند حوصله ام سر رفته راستی اینقدر دیوداس دیوداس کردین که به هزار نفر سپردم بلکه فیلمش را گیر بیارم ببینم

بنفشه شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:29 ق.ظ http://7665.persianblog.com

سلام... نمی دنم که جی بگم. به نظر من یه دل مثل دریا می خواد. به هر حال فکر می کنم که آنها از این شغلشان لذت نمی برند. ولی به آن افتخار می کنند. جون کاری را انجام می دهند که از عهده هر کس بر نمی آید. را ستی در مورد آهنگ فیلم پردیس باید بگم که این کار را انجام داده بودم. ولی نمی دانم که چرا صفحه وبلاگم با گذاشتن آن آهنگ دیر باز می شد. به هر حال ممنون از راهنمایی ات. موفق باشی و همیشه شاد.

ندا جون شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:46 ق.ظ

به قول خودت :یه دی چس(کردی بخون)(شکلک قهقه)

احسان شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:42 ق.ظ http://ostad.blogsky.com

ممنون که بهم سر زدی. راستی من امروز لینکتو میذارم تو وبلاگم، منون میشم تو هم به من لینک بدی.

قاصدک شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:04 ق.ظ http://www.abrang.blogsky.com

سلام
ممنون که به من سر زدی
جالبه هر بار که به بلاگ شما سر می زنم موضوع جالبی رو می خونم مطلب این بارت آدم رو به فکر فرو می بره که واقعآ آیا من می تونستم اگه توی اون شرایط قرار بگیرم برم و اون کار رو انجام بدم ؟....
من که نمی تونم چون واقعآ دلشو ندارم
مطلالبی که می نویسی برام خیلی جذابه
برات آرزوی موفقییت می کنم دوست گرامی

سعید شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:56 ق.ظ http://nale.persianblog.com

مهرانای عزیز سلام..

ممنونم از حضور مهربونت..
رفتن خود را باید باور داشت...
وقتی رفتن خود را باور کنیم دیگر فکر کردن به چنین کاری هم زیاد هم سخت باشد.. اگر چه یه خورده ناراحت کنندده و غمناکه....

امید که همه مورد رحمتش قرار گیریم...
ارادتمند

احسان(پسرایرونی) شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ق.ظ http://pesarironi.com

سلام مهرانا خانوم گل گلاب چطوری :) ای روزگار میبینی تروخدا ما کجا رفتیم. خوش و خرم باشی . فعلا بای بای

لیلا شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.lyly.persianblog.com

سلاموای اینا چه دلی دارن. من که خیلی میترسم. راستی مهرانا جونم این دوست من اصلا سنگدل نیست ها... منم آپدیت کردم. خوشحال میشم بیای.قربانت بای

تیام شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:28 ب.ظ http://tiam.persianblog.com

سلام/ خسته نباشی...چه حوصله ای داری ..توی قبر نرفتی ببینی اونجا چه خبره

اسمر شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:29 ب.ظ http://asmar.persianblog.com

خوشبختانه نه گذرم به اونجاها افتاده و نه دوست دارم

پرژک شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.parjak.blogsky.com

من همیشه دلم واسه اونا و خانواده شون میسوزه . یاد فیلم مجید میافتم که شغل مرده شوری رو به عنوان زحمت کش ترین افراد انتخاب کرده بود....

غزل شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:11 ب.ظ http://pn1350.persianblog.com

سلام مهرانا جان . من وقتی وارد غسالخونه شدم که مادر بزرگ مامانم فوت شده بود . حس غریبی بود چند تا از این زنانی که درباره شان نوشتی به راحتی روی یکی از این سکوها نشسته بودند و چای میخوردند در حالی که چندتای دیگر مشغول شستن مرده ها بودند !! نگاهت به این انسانها خیلی جالب و انسانی بود ممنون . ضمنا من هم شیفته فیلم دیوداس هستم . این اثر یکی از آبروهای سینمای هند است .

مهدی یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:36 ق.ظ http://u2.persianblog.com

هیچوقت از کسی به خاطر شغلش بدم نیومده. در ضمن باید بگم اونا خیلی آدمهای شجاعی هستند. در مورد مرده، ازشون می ترسم.

ندا جون یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:06 ق.ظ

کچل کچل ..امت بدنید و آگاه باشید که مهرانا کچل کرده ..سه تیغه اووووووووووووووووووووووپس

کسری یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:48 ق.ظ http://kasra2754.persianblog.com

سلام مهرانای مهربان سری بزن تا همه چیز رو درک کنی راستی ادرس یاهوو برام بنویس

قشقرق یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ق.ظ http://arminy.blogsky.com

وای خدا چه وحشتناک و وحشتناک تر از اون موقه حساب پس دادن شب اول قبر

عباس یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:45 ق.ظ http://www.onlyebi.persianblog.com

سلام ممنون که دباره سر زدی من هر وقت که میام به وبلاگ شما مطالب جدید و خوبی میبینم دلم میخواهد همه مطالبت را بخونم ........ منتظر مقاله بعدیت هستم

کیان یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ق.ظ http://kian4u.persianblog.com

سلام ... میبینم که گزارشگر شدی .. بابا ایول .. :دی .. منم یه وقت دیدی از گرسنگی داشتم میمردم رفتم مرده شور شدم (خدا رو چه دیدی )
..........

دریا یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:34 ق.ظ http://daryadarya.blogsky.com

سلام. ممنون از لطفت. موضوع فوق‌العاده جالبی رو مطرح کردی. ولی فکرنکنم کسی به صرف غسال بودن مورد تنفر واقع بشه.

جلیل آهنگرنژاد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 ق.ظ http://bisetoon.persianblog.com

سلام همشهری جان ! دستت درست و سبز باد ! کارت خیلی عالیه . پاینده و سربلند باشید !

کسری یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:43 ق.ظ http://kasra2754.persianblog.com

سلام به مهرانای مهربان سیستم ایزوله شد میتوانید ۲۷۲۵۴ را اد نمایید در ضمت ای دی یاهوی خودت را برایم فراموش نکن

حامد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:48 ق.ظ http://write-off.blogsky.com

program salam;
function k(n:integer):integer;
begin
if n=1 then
k:=1
else
k:=n+k(n-1);
end;
var
toy:integer;
begin
read(toy);
writeln(k(toy));
writeln( ما رو چه به این کارا هر چند آدما مجبورند برای زندگی کردن خودشونو وفق بدن );
end.

بابک یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:59 ق.ظ http://v-khara.cjb.net

موضوع عجیبی را انتخاب کردید که این نشان از قلب مهربانتان دارد ولی من ترجیح می دهم که به فکر این دنیا باشم تا ان دنیا و مرده شور ها. راستی اهنگ قشنگی بود خواننده اش چه کسی است.

www.yasesefid.blogsky.com یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام دوست جونم خوبی عالی بود

بهراد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ب.ظ http://behrad2x.persianblog.com

سلام. من که از این دل و جراتها ندارم به خدا . من مرده حیواناتو نمی تونم تحمل کنم چه برسه به ... بهر حال مطلب تکان دهنده ای نوشتین ... من که تاب فکر کردن به این موضوع ها رو ندارم ... موفق باشی . قربانت ...

بهار یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ب.ظ http://baharweblog.persianblog.com

گاهی ماهی ها چنان از آب دورند که به ساحل دل می بیندند!

فرزاد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.dangerkids.persianblog.com

سلام مطالبتو خوندم جالب بود
به وبلاگه ما هم سر بزن

نیوشا یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ب.ظ http://nejatmanam.persianblog.com

سلام دوست عزیزم واقعا که چه قشنگ و عمیق به مسائلی که ادمها کمتر به ان فکر میکنند میپردازی دستت درد نکند با تحقیق هم اینمطلب را نوشته . من هم از مرده ها میترسم شاید به خاطر این است که مادنیای انها را نمیشناسیم . اما براستی این روح چیست که تا بدن انسان از ان تهی میشود بدن اینقدر سرد و مرده و ترسناک میشود. به من هم سر بزن ممنونم.

مهدی یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:46 ب.ظ http://mehdinoon.persianblog.com

سلام خوبی بابا بی خیال نکنه بری استخدام شی ببین اصلا نگفتی واسه چی رفته بودا اتفاقی افتاده؟؟

محمد یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:55 ب.ظ http://eghshoolaneh.persianblog.com

سلام مهرانا جون ...
از اینکه به عقشولانه منت میزاری و سر میزنی ممنونم ...
راستی منم یه چند باری رفتم غسالخونه خیلی بهت اور و وحشت اور هست من هر بار که رفتم یه حالت خاصی بهم دست داده مثل تخیله یا یه جور هشدار ....

پایدار باشی ........

فردی بیخیال یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:20 ب.ظ http://daneshjoyeazad.persianblogcom

سلام خوبی مرسی من خر شدم
در ضمن خیلی کارا هست که به ظاهر مهم نسیت ولی با اهمیت

احسان دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:44 ق.ظ http://ehsanica.blogsky.com

سلام...
مطالبت مثل همیشه خوندنی هستند...من که دوبار دوبار می خونم...

هالاو دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:18 ق.ظ http://hallowsky.blogsky.com

salam
mehrana jan omidvaram ke halet khob bashe
aziz be khoda sharmandam ke natonetsam behet sar bezanam khodet ke didi baed az chand rooz oomdam taze update kardam
badesham dar morede pol dar shodan va oon chizi ke too webam neveshtam doiroste
be omid didar

رضا دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ http://arman66.blogsky.com

مهرانا جان
فکر می کنم بعد از یک مدت به این شغل عادت کنیم
راستی چند وقت پیش یک برنامه مستند در این خصوص داد و با یک غسال صحبت می کرد دیدی
راستی سر برن

سعید دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:00 ب.ظ http://nale.persianblog.com

سلام مهرانای مهربون ...
جدید شده بیدم...
ارادتمند

احسان دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:18 ب.ظ http://aazaad.blogspot.com

تو راست میگی . خب اونا هم دل دارن ... ولی خودم آدم یه جوریش میشه دیگه !!

داریوش دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://darush110.persianblog.com

سلام دوست عزیز...فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به شما تبریک میگم...خدا قوت...داریوش...

دنیای مجازی دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.sahand.net.ms

سلام.
ممنون که به من سر زدی و من رو از تنهایی در آوردی.با زم مثل هیشه چی .
یه مطلب هم برای ما بنویس شاید نظراتم بیشتر از ۵ تا بشه!

مجید(پرنده سیاه) دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:56 ب.ظ http://aghakalagheh.persianblog.com

سلام....تمام وبلاگتون رو خوندم .منم جمعه اول هر فصل سری به غسالخونه میزنم ..حالت رومیفهمم ....لطفا به روز شدی خبرم کن....یا حق..

میثم دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:10 ب.ظ http://mrblue.persianblog.com

یه ذره ریز تر بنویس.موفق باشی

عدس دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:12 ب.ظ http://chilabaco.persianblog.com

خیلی حال کردم من هم یک باررفته بودم مرده شور خونه بیشتر از هر چیزی دلم گرفت وفقط گفتم خدایا تو اینجا هستی؟

منحرف دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:17 ب.ظ http://moonharef.persianblog.com/

سلام....میدونی دنیا همینه , نمیشه که همه رییس و مدیر باشن که ! یکی رییس میشه , یکی ابدارجی میشه و یکی هم مثل من منحرف میشه :))))) راستی مرده شوری که در امد خوبیه اینجا به ازای هر مرده ای ۵۰ هزارتومن میدن:)

شقایق سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:58 ق.ظ http://tashaghayeghhast.persianblog.com

سلام ........... وبلاگ زیبایی دارید ....... مرسی از حضور آبی شما .......... موفق باشید .

غیر سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:27 ق.ظ http://newton11.persianblog.com

کار سختی نیست بنی ادم که آدمکشی عادت می کنه به همه چی عادت می کنه کار سختی نیست

سینوس سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:15 ق.ظ http://sinus.blogsky.com

سلام .مرسی که به من سر زدی.
وبلاگ موفقی داری امید وارم همیشه همین طور خوب باشه.
بازم پیش من بیا خوشحال میشم.
موفق و سر بلند باشی.

بانو سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ق.ظ http://bonbast.blogsky.com

سلام عزیز دلم نظر خواهیم کار نمی کرد آدرست رو هم نداشتم - به هر حال ببخشید . با خوندن مطلبی که نوشته بودی خیلی تو فکر رفتم من از مرگ عزیزانم خیلی می ترسم ای کاش اون روز رو نبینم .

پرژک سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.parjak.blogsky.com

:( چرا ننوشتی

نوید سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:32 ب.ظ http://talkhamashirin.persianblog.com

چند وقت پیش بود داشتم به این فکر میکردم که مرده شوری بهتره یا بیابون گردی و تنهایی . به هیچ نتیجه ای نرسیدم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد