شب که می‌رسد
می‌ایستم روی پلکان و
گوش می‌کنم،
ازدحام ستارگان در باغ و
من،
ایستاده در تاریکی.
گوش کن،
ستاره‌ای افتاد: جرینگ!
روی علف‌ها
پابرهنه راه نرو!

باغ من
پر از خرده‌شیشه است.

: سودرگران

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد