انسان موجود اجتماعیه بزرگترین درد آدمی هم تنهاییه . رابطه با دیگران چه همجنس و چه غیر همجنس کلید رهایی از این رنجه . دریا از ساحل زیبا تره.موجهای بلند ش هم شگفت انگیزه. برای وارد شدن به این دریا وسیله لازم داریم , قایقی , بلمی, شناوری خلاصه یه چیزی مثل اون. نوع وسیله بسته به میزان وسعت ورود به دریا فرق میکنه. همین دریای خیال انگیز , بدون قایق , آد م رو به کام خودش می کشه. مثل رابطه ها.
رابطه به خودی خودش عیبی نداره ولی از رابطه با غیر همجنس دنبال چی هستیم؟ پرسیدیم : گفتگوی تلفنی چه اشکالی داره؟ اما اون ور سیم کیه که باما حرف میزنه؟ اون به دنبال چیه؟ آیا اونم میخواد عقایدش رو بگه؟آیا فقط عقایدش رو میگه؟ یا اینکه چه چیزی باعث شده که ما به مبادله عقایدمون بپردازیم؟
چرا بیان این عقاید و افکار با دوستای همجنسمون دل انگیز و د لچسب نیست؟ چرا با همکلاسی های خودمون به رفع مشکلات درسی نمیپردازیم؟ خودمون بهتر میدونیم که توی سنین جوانی , میل غریبی به غیر همجنس در درون آدمی بوجود میآد. میلی که شاید ماهیتش واسه خودمون هم روشن نباشه.میل و انگیزه یی که به مرز فقط وفادار نمی مونه. این میل سرچشمه عشق و محبتی عمیقه که دونفر رو به هم پیوند می ده و بنیان شکل گیری یه خونواده رو بوجود میآره. محبت رو باید در جای خودش خرج کر د. وقتی که دلبستگی های توفانی و میل های غریب و عشق های سرکش لحظه های تند باد زندگی جوونهاست.
وقتی بلوغ احساسی و فکری بعد از بلوغ جسمی توی زندگی ما جوونه زد اون موقع میفهمیم که با هر گفته یی و یا نگاهی آشفته نشیم. اگه زمانی برسه که بتونیم از چهره ها و نگاه ها رها بشیم میتونیم چنین رابطه ماندگاری رو به شکل خانواده یی پاک و زیبا تجربه کنیم.
بعد از چنین رشدی که رابطه ها, ما رو توی باتلاق خودنگه میداره, رابطه سالم رابطه یی هستش که ما رو در خیال همد یگه اسیر نمی کنه . این رابطه ها نیستند که اشکال دارن بلکه آدما هستن که از رابطه ها به چیزی بیشتر از ارتباط فکر میکنن.
در مورد حد اعتدال دوستی میشه گفت که مشکل دوستی نیست بلکه مشکل از بعضی از دوستهاست. آد مهای بزرگتر توی جامعه, اداره, کوچه و خیابون و خانواده ها , از زن و مرد با هم در ارتباطند , همکاری میکنن , درد دل میکنن ولی کمتر مساله یی بوجود می آد و سوال یا محدود یتی مطرح میشه. توی دوران بچگی پدر و مادر مثل هر بزرگسالی از تن دادن به حرکت شتابان ما میترسند و احساس خطر میکنن . متاسفانه این شتاب و اون محدودیت هستن که کار رو بغرنج تر میکنن.
رابطه دختر و پسر توی جوونی معمولا به علایق و دلبستگی منجر میشه که با اهداف زندگی بزرگسالانه ما تعارض داره . مثلا اینکه دلبسته کسی باشیم اما بخوایم که با شخص دیگری از دواج کنیم یا مثلا این دلبستگی در مورد بیش از یه نفر باشه.
آیا پرسیدیم که دوستی در حد اعتدال چه اشکالی داره؟ حد اعتدال این دوستی ها کجاست و چطوری وقتی دوستی و علاقه یی عمیق میشه میتوان اونو در حد معینی حفظ کرد؟ جوونها اون طور که فکر میکنن به کسی علاقه مند نمیشن و اون طور که علاقه مند میشن فکرش رو هم نمیکنن. تحلیل عشق خودش موضوع شور انگیزیه. آد مها و از جمله اونها جوونها عاشق کسی نمیشن بلکه همه ما عاشق خودمون هستیم. عاشق اون چیزهایی که فکر میکنیم زیباس. علاقه مندنیازهای خودمون هستیم نیازهایی که میخوایم به بی نیازی بدل بشن. پس میشه گفت که مرز آزادی در عشق رو عقل تعیین میکنه. آیا واقعا جوونها میخوان آزاد باشند؟ آیا تحمل آزادی رو دارند؟ آیا آزادی اون طور که تصور میشه آدمی رو رها میکنه؟ یا شاید آزادی خودش موجب محدودیت بیشتر میشه؟ آیا اگه همه آزاد باشیم میتونیم باهم زندگی کنیم؟ شاید مشکل جوونها کمبود یا زیاد بودن آزادی باشه. دخترها و پسرهای ما هنوز یاد نگرفتند که اگر آزاد بودن مثلا در مقابل یه غیر همجنس چه رفتاری باید داشته باشند. بطوری که وقتی به هم میرسند یا میگریزند یا با شوخی و سبک سری وقت میگذرونند.اگه جوونها آزاد باشند چه چیزی دارند که به هم بگن؟ مثلا بعضی ها می خوان خوش باشند شادی کنند خوب بعد از اون چی؟ اگه هر کس آزاد باشه که هر کار دلش می خواد انجام بده اون وقت ما حتی نمیتونیم خوش باشیم و شادی کنیم چون دیگران هم توی به هم ریختن شادی ما آزاد ند.
هستی با عشق آغاز شد میگن هدف آفرینش این بود که خدا دوست داشت شناخته بشه. ما محصول عشق بزرگترها هستیم و عشق محصول دلهایی هست که به خاطرش می تپند. عشق در مرحله یی اشتیاق به رسید نه. عشق به داشتن . این اولین مرحله است و خود شیفتگی , آغاز عشقه.
عشق به جنس دیگه آغاز شکفتن گونه جدیدی از عشقه. اما باز هم عشق به خویشتنه که نیازبه دیگری داره. به هر حال هر چی باشه عشق به دیگریه.عشق به غیر همجنس تابع یه نیاز و ضرورت بی ریاست. روزی میرسه که عشقی نو , از همین جوانه ها رشد میکنه. عشقی که از خود فراتر میره , مثل مادر به فرزند و مثل آدم به همنوع و مثل انسان به چهره یی زوال ناپذیر و جاودانه میمونه.
عشق رو باید پاس داشت و ارزون نفروخت.
من دیگه خسته شدم...
سلام . از آشنایی با شما و و وبلاگ قشنگتون خوشحالم اساسی !!
یه کم دیگه زیاد ترمینوشتی اندازه میشد. ولی چه باحال مینویسی ها.........
سلام مهرانا جونم بازم که به قول بعضیا ترکوندی آفرین خیلی خوب بید منم متاسفم که جوانای ما عشقای خودشون تو خیابونا به پای هم میریزن اخرشم همشون از هم شکایت میکنن عوض این کاراشون یکم قبل از این کاراشون فکر نمیکنن البته بیا بلاگ منو بخون تا ببینی اینا عشقاشون چه جوریه تا بعد شاد باشی
سلام . از کامنتت ممنون . من از این سبک نوشتن خیلی خوشم میاد و به زودی به وبلاگ قشنگت لینک میدم موفق باشی
بسیار نکته سنجانه قلم زدی کاملا موافقم به امید ...
سلام.نمیدونم چرا از عشق گفتن همیشه قشنگ ولی خود عشق هیچ موقع خوب و قشنگ نیست
بابا باریکلا ای ولا هوووورا دمت غیژ یا ویژ یا جیز(اینا همش واسه قدرت تایپ و حوصله) ولی در مورد روابط و این نوشتت به نظر من رابطه باید خیلی خیلی نزدیک باشه و آدم خوبه که تو زندگیش رابطه زیاد داشته باشه(مخصوصا پسرها) و لی فقط باید حواسشون باشه که این روابط به ازدواج کشیده نشه
سرمایه عشق عشق سرمایه نداره عزیزم همش ضرره سرمایش عمر آدمه زندگیشو اگه کسی عاشق نشده بهتر هیچ وقتم نشه که فقط ضرر میکنه
سلام مهرانا خانم...مطلبت خیلی جالب بود...یه جورایی سوالهای تو ذهن خود من بود که شما گفتید...سوالاتی که از همون اول نوجوانی برام مطرح شد...شاید یه جورایی پاسخ بعضیهاشو از متن شما خانم مهربان گرفتم...از آشنایی با شما خیلی خوشحالم...موفق باشی...
درود راستش متن رو نخوندم ولی تو آفلاین میخونمش موفق باشی
سلام خانم . در رابطه بین دو غیر همجنس ( به قول شما ) خیلی ها عادت و یا دوستی را با عشق اشتباه میگیرند و این خطرناک است . از همدردی شما ممنون . در ضمن بابت لینک هم تشکر فراوان .
عشق را در دو چشم سبز من بکار . این دو چشم بهار هر گلی نیست . زیبا بود ...
سلام مهرانا جان.خوبی عزیزم.ممنون که سر زدی.
سلام!!
مرسی که سر زدی...قلمت خیلی قشنگ هست...آهنگ وبلاگت هم همینطور!!
راستی گفتی همشهری؟؟ من اصفهانی (وای دلم تنگ شده چقدر!!) و ساکن تورنتو هستم!! حالا کدوم یکی را منظورتون بود، من نفهمیدم...بازم بهم سر بزن...خوش باشی..قربانت...گل و تگرگ
درود مهرانای گرامی . از اینکه به وبلاگ من سر زدی سپاسگذارم . زیبا مینویسی ولی بدان که اگر همیشه مطالبت به این بلندی باشد خوانندگانت را از دست خواهی داد و یا دست کم نخوانده و سر سری برای شما نظری را جهت خالی نبودن عریضه مینویسند . امیدوارم که از من ناراحت نشده باشید . راستی شما وبلاگ من را از وبلاگ رامین پیدا کردید یا وبلاگ رامین را از وبلاگ من ؟ به هر رو ی از آشنایی شما خرسندم . تا درودی دیگر بدرود .
سلام...بسیار زیبا بود...وجودت لبریز از عشق باد...اهورایی باشی
سلام مهرانا جون چقده باحال نوشتی آهنگتم آخر حاله عکسش چه قشنگه موفق باشی
من به پایان دگر نیاندیشم ؛ که همین دوست داشتن زیباست !! بای بای
به وبلاگ منم سر بزن!در مسابقه شرکت کن!جایزه هم ببر!!!
خانوم شما باز داشتین .
گوشه گیر هستم از دایره مبارزه با گران فروشی !!!
سپاس گذارم از محبتتون منوشرمنده میکنید ..
شاید دیگر ننویسم... امیدوارم پاینده و سرافراز باشید.
سلام . همون طور که گفته بودم لینکت به وبلاگ من اضافه شد .موفق باشی
سلام مهرانا جون از آشناییت خوشحالم . عشق ورزیدن تجربه ای شاهانه است هیچگاه مانند گدایان عشق را تمنانکنید همواره مانند یک امپراطور باشید و عشق بورزید . این جمله از فیلسوف هندی اوشو است البته جمله دقیقا همون نیست ممکنه یه جاهاییش پس و پیش شده باشه.اما مطمئن باش معناش همونه . بهم سربزن . با بای
سلام عزیز ممنون که سر زدی این قصه بدبختی یک ملته
درود...دبلاگت را آف میخونم...
درود شما هم هر دو فیلم لاکی علی را دیده اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام. نمی دونم. اسم این حس که در این سن به وجود می آد عشق نیست، ولی هر چی که هست باید در موردش حرف زد، چون وجود داره.
سلاو . خوشکه خاسه گم کوردی ؟
مهرانا خانوم سلام . از بابت کامنت ممنون . شما نسبت به من لطف داری.
------
موفق باشی
سلام...........من بار اولم هست که میام اینجا........وبلاگ جالب و خوشگلی داری.........به منم سر بزن.......موفق باشی
ممنون که به من سر زدی ... چیزی ننوشته بودم یک اشتباه بود ...
آمدیم نبودبد................اهورایی باشی
همیشه شیفته مطالبی هستم که محور اصلیش عشق باشه
میدونی این موضوع هیچ وقت نه تنها کهنه میشه
بلکه هر بار هم که می خونیم تازه می فهمیم هیچ چیزی دربارش نمی دونیم
درباره دریا و ساحل و قایق گفتی ... خیلی خوشم اومد
میدونی در حالت عادی عشق یعنی همون نیازی که خودت گفتی یعنی اینکه به خاطر خودمون عاشق میشیم
اما بعضی از عاشقا به درجه ای از عشق میرسند که مثل حرفی خودت ... عاشق بودن از معشوق بودن شیرین تره ... نمی دونم تا چه حد متوجه منظورم شدی ...
راستی مهرانا جون من تا پائیز دیگه نمی یام راستش اومده بودم خداحافظی کنم
دلم برات خیلی تنگ میشه ...
تابستون قشنگی داشته باشی عزیز ...
پس تا پائیــــــــــــــــــــــــز بای بای ...
درود بر شما!
دوستتان دارم. ولی دوست فقط اوست. عشق زیبنده اوست. همه اوست. دوستی نیز با اوست. دوستت نیز اوست. اگر من نباشم٬ از که گله کنم؟ اصلا چه کسی هست که گله کند؟ چه کسی هست که دوست نباشد٬ که دوست نداشتهباشد٬ که عشق نورزد؟
...
بدرود!
عشق
شانه هایی بود
که بر ایستادم
ودختر همسایه را بوسیدم
مادرم را می گویم
---------------------------------------------------------
موفق باشی
:))
کاش واقعا اول عاشق شیم بعد آدمها رو تو زندگیمون راه بدیم......................
سلام مهرانا خانوم جا داره که من هم به شما و قلم خوبتون تبریک بگم البته همه دل آدمه...که همه چی از اون سرچشمه میگیره...متن قشنگی نوشتی و ونو توی فکر برد!
ای عشق.....................
مرا شرمنده کردی با اون نکات آسمونی زیبا ننوشتن من بدلیل افترایی است که دوست خوبمون فلورا بر من روا داشته و دلم را که مخزن اسرار و معدن نوشته هایی است که دوستانم را شاد وراضی نگه میدارد را به زیر خنجر افترا کشانیده و بی پرده در لاگش از این ناچیز حقیر سخن رانده است . من همیشه در پی بدست آوردن دل بوده ام و هیچ گاه هنرم را در شکستن دل کسی بکار نبردم اکنون که او این چنین میپندارد پس بهتر که نباشم .. ننویسم ..تا دلی نشکند .. واشکی نریزد.. آرزوی شادی شما در قلب من است .
salam mehrana jan mersi behem sar zadi behtare cheshmamono baz konim va ba gheire ham jens rabete dashte bashim ta hamishe tajrobe kasb konim na zarbe
آفرین بر شما و این وب لاگ پربارتان. موفق باشید. من باز هم به شما سر خواهم زد.
سلام. داشتن ارتباط با همجنس یا غیر همجنس یه ضرورته. حالا یه نکته درباره عشق....
عشق آزادیست....
عشق آغاز آدمیزادیست....
راستی چند درصد کسایی که فکر می کنن عاشق شدن! آدمیزادیشون آغاز شده؟ مرسی ... منتظرم. خدافظ.
سلام تنبل...چرا آیدیت نمی کنی...من منتظر متن جدیدت هستم..موفق باشی...فعلا بای..
جالب بود .. میشه گفت کامل بود۱
موفق باشی.
سلام.
بسیار زیبا بود.
به وبلاگ قشنگت لینک دادم.
موفق باشی!!
سلام!
عاشق واقعی اونه که خودش رو برای معشوق بخواد نه اونی که معشوق رو برای خودش...که این چیزی جز خودخواهی نیست...و نمیتواند ما را به فراسوی زمین ببرد و راه دهد...
از نوشته های قشنگت لذت بردم...موفق باشید...
سلام.........
آسمان رشک برد بهر زمینی که در او ... دو نفر یک دو نفس بهر خـــدا بنشینند