شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که تواند همه شب گریه بی شیون کرد
بی تاب و ناتوان و پریشان و بیقرار
برسر زدم گریستم از دست روزگار
گفتم که: ای ترا به خدا سایبان پیر
با من بگو که خفته در این گور مرگ بار؟
کز درد تلخ مرگ وی این قلب اشکبار
خود را در این شب تنها و تار کشت
پیر خمیده پشت
جانم به لب رسید بگو قبر کیست این؟
یک قطره خون چکید به دامانم از درخت
چون جرعه ایی شراب غم از دیدگان مست
فریاد بر کشید که ای فرد تیره بخت
بر سنگ سخت گور نوشته است هرچه هست
بر سنگ سخت گور
از بیکران دور
با جوهر سرشک
دستی نوشته بود:
سلام مهرانای عزیز
از بابت این که مدتی نتونستم بهت سر بزنم و به خاطر نظرات جالبت ازت تشکر کنم عذر می خوام .
از وقتی شناختمت با راهنمائیهات شرمندم کردی .
این بار من یه مشکلی دارم که می دونم خودم امکان نداره بتونم حلش کنم .
راستش وبلاگم بالا نمیاد و نمی دونم چه طور باید درستش کنم .
می تونی کمکم کنی ؟
سلام به شما.خوشحال می شویم شما در میتینگ حضور یابید.برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ ما مراجعه کنید.با آرزوی موفقیت و دیدار شما در جشن.
در بیکران دور
بر تخته سنک سرد
با جوهر سرشت
قرمز نوشته بود
آرامگاه عشق
webloge zibayi dari movafagh bashi