از پدر مادرم متنفرم!


سلام به همه دوستای گلم. اول از همه بگم واقعا متاسفم که چنین مرد بزرگی مثل آقای ویگن سلطان جاز رو اونم با این وضع از دست دادیم من که خیلی متاثر شدم.مخصوصا وقتی مصاحبه با ویگن عزیز رو قبل از عمل دیدم . درحالی که اصلا صداش بالا نمیومد گریه میکرد و با التماس میگفت من دلم میخواد دوباره واسه مردمم بخونم واقعا بسی جای تاسف داره. روحش شاد. بعدشم... آهان بگم که به خاطر مشغولیاتی که دارم نمیتونم زود زود آپدیت کنم واسه همینم هفته ایی یه بار شنبه ها آپدیت میکنم. از همه اونایی که تند تند به من حقیر سر میزنن واقعا ممنونم و منو شرمنده خودشون ومرامشون میکنن. اینبار میخوام واستون حرف دل بعضی از دوستهام و حرف خیلی از جوونهای امروز رو بنویسم.ولی امیدوارم حرف دل شما دوست عزیز نباشه.

از پدر مادرم متنفرم!

واقعا خسته شدم. خیلی وقته که حرفهامو درون خودم پنهان میکنم اما امروز به مرز انفجار رسیده ام. تا کی باید ساکت بمونم؟ یکنواختی زندگی این روزها تو سرم میکوبه و من حتی از فکر کردن به مرگ هم خسته شدم. یه زمونی جوون شادو سر حالی بودم اما امروز چی؟ افسردگی اونقدر منو توی چنگال خودش محصور کرده که باز کردن چشمام هم کار بیهوده ایی به نظر میرسه چه برسه به کارهای دیگه.

طرف صحبتم با شما پدر مادرهاست . پدر مادرهایی که با ما نیستید و حرفهامونو نمیشنوین. من از دست پدر مادر خودم به مرز جنون رسیده ام.

مادر من فقط از من ایراد میگیره نشد یه بار واسم ارزش قائل بشه. هر وقت میخوام باهاش حرف بزنم میگه: مگه بابات گوش نداره؟ برو با اون حرف بزن!

پدرم هم مثل اون با بی حوصلگی منو دوباره به اون پاس میده.

اونها خیلی خوب از پس مخارج خونه بر میآن اما در تامین نیازهای روحی...به هیچوجه. مادیات زندگی اونقدر غرقشون کرده که هیچ توجهی به احوال روحی و روانی من ندارن.

نمیدونم چه گناهی منو به این روز کشونده. بی توجهی پدر و مادرم کلافه ام کرده. من فقط میخوام برای حرفهام گوش شنوایی پیدا کنم اما افسوس که همه پدر مادرها ظالمند(!) من از پدر و مادرم متنفرم هرچند که روزی به جای این تنفر عشق و علاقه ریشه داشت. اما امروز جز نفرت هیچ واژه دیگه ایی واسه توصیف حس خودم ندارم. من محکوم به داشتن همچین حسی هستم و این همه ناشی از ارزشی هستش که هیچ وقت در پیشگاه پدرومادرم نداشتم.

 

 

من از طرف خودم میخوام از این پدر مادرها بپرسم چرا آخه چرا بچه دار شدن؟ و این تفاوت نسلها چرا روز به روز شکافش بزرگتر وعمیق تر میشه کار این جوونها به کجا میکشه ؟آیا ممکنه اونا در آینده بتونن با بچه هاشون غیر از اینی که باهاشون رفتار شده رفتار کنن؟
توجه:
دوستای خوب اگه ابتدای متن رو خوب مطالعه کرده باشین من نگفتم این مشکل مربوط میشه به من . گفتم به بعضی دوستام و جوونهای این دوره . من بیشتر از همه شما ها پدر مادرم رو دوست دارم و میدونم توی این دنیا هیچ چیز به اندازه پدر و مادر عزیز نیست و برای آدم میمونه . من خاک زیر پای همه پدر مادر ها هستم . ولی به هر حال اینم جز مشکلات بعضی از جوونهاست. ممنون از راهنمایی هاتون.

نظرات 76 + ارسال نظر
سونیا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:37 ب.ظ http://shahrukhkhan.persianblog.com

سلام مهرانای عزیز .آهنگ بسیار قشنگی را گذاشتی:)
من فقط یه چیز میتونم بگم این که پدر و مادرتنها دوستهای بسیار خوبی هستند که ما را فقط به خاطر خودمون میخواهند و دوست داشتنشان بدون شرط است.ممنون از این که بهم سر میزنی خیلی خوشحالم میکنی:)موفق باشی

یحیی چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.soldier.persianblog.com

سلام .
وبلاگ خوب و مفیدی داری .
امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشی .

فردی بیخیال چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ب.ظ http://daneshjoyeazad.persianblog.com

سلام خوبی ممنون که اومدی در ضمن مگه چقدر سرت شلوقه یادم باشه برات یکی از اون سخنان گران مایه رو در این مورد بنویسم تا دیگه از این حرفا نزنی

محمد چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:28 ب.ظ http://eghshoolaneh.persianblog.com

سلام مهرانا جون ... از لطفت هات ممنونم ...
اول که منم از مرگ ایشون متاثر شدم ..
بعدش که راست میگن چرا غمگین حرف میزنی و مینویسی یکم سخت نگیر...
بعد هم امان از دست بعضی پدر مادرا ...
اخر هم که با عرض تاسف من چند هفته ای هست که نمی تونم برم پرشین بلاگ واسه همون نمیتونم اپ دیت کنم ..

فعلا بای!!

جلیل آهنگرنژاد پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ق.ظ http://bisetoon.persianblog.com

سلام بر دوست خوبم مهرانا ! صبح شما بخیر ! وبلاگتان همیشه خواندنیه . اگر چه من با یکی از تیترها موافق نبودم و خودتان هم در آخر به گونه‌ای گریز زدید . به هر حال عزیز همشهری ! مانا و سربلند باشید

نوید پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:43 ق.ظ http://talkhamashirin.persianblog.com

حرفاتو قبول دارم . شاید اینجوری باشه شایدم نه . واسه همه این اتفاق میوفته .

امیر پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:04 ب.ظ http://www.ajsohi.persianblog.com

سلام مرا دوست بخوان و به من سر بزن /داستان فصول مرا بخوانید دوستان.

غزل جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:30 ق.ظ http://pn1350.persianblog.com

سلام چقدر این ترانه ویگنخاطره انگیز است ... آهنگهای Koi Mil Gaya
خیلی زیباست فکر میکنم یکی از موفقترین آلبومهای سال جاری بوده است .

*...دل...* جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:46 ق.ظ http://www.delgerefteh.blogsky.com

salam ba marefat
baba kojaii dige pishe ma nemiay
khob saret shologhe ghabol bia to nazar khahi ye dot ya hamon noghte bezar bedonam mano yadete hadeaghal............yahagh

مرسا جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:22 ق.ظ http://www.poogool.persianblog.com

سلام ......خوشحالم که خودت برای پدر و مادرت ارزش قائلی و د وستشون داری کاش هیچ جوونی از پدر و مادرش اینجوری گله نداشته باشه

علی جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:16 ب.ظ http://biya.blogsky.com

خوب کاریش نمی شه کرد

هالاو شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ق.ظ http://hallowsky.blogsky.com

salam
mehrana jan omidvaram ke halet khob bashe

aziz nabyad az pedar va madar motenafer bood

doroste bazi mogheha kari mikonan ke baese narahatim mishan vali khob pedar va madaran shayd ye kami ghadimi fekr mikonan

bebakhshid ke dir behet sar zadam
be khoda bad joori gereftar boodam

azat ozr mikham
Be omide didar

+۰۲۶.۳۶۶++++++++++++++۵۶دای۹عنئ یمظطنزرا- پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:44 ب.ظ

عرفات پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:33 ق.ظ

سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه من هم از در گذشت ویگن واقعا متاسفم واز شما ممنون که توی وب تون یه اهنگ قشنگ از این خواننده خوب دوست داشتنی گذاشتین درضمن در مورد مطالب که نوشتید خوبه ولی بهتر از اینهم می تونه باشه خوش خرم موفق باشید

مصطفی جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:40 ق.ظ http://asiasport.persianblog.com

مهرانا جان سلام
وبلاگ قشنگی داری خواهش می کنم به وبلاگ منم یه سری بزن و اگر میتونی به سوال من جواب بده
چطور در سمت راست وبلاگم لینکهای متنوعی درست کنم .
با تشکر دوستدارت مصطفی

میلاد دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:54 ق.ظ

کیمیا خاتون جمعه 17 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 08:01 ب.ظ http://kimiya-khatoon.persianblog.com

سلام نازنین . اهسته تر .باور کن که چنان غرق بیمه و امید های فردا ها هستند که اینک خودشان را هم نمی بینند چه به تو و درونت .این هم نوع غلط عشق ورزی خانواده ها به خود و به ما .

خالچ دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ب.ظ

ناشمهی

مهرداد جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://RSAFAIY.PERSIANBLOG.COM

من انقد از مادرم متنفرم که دلم میخواد همین الاا بمیرم و روی نحسشو دیگه نبینم

f20 جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ

دلم خیلی از مادرم گرفته, از بی توجهی کردناش از فرق گذاشتن بین من و برادرم, از اینکه شب و روزم شده گریه کردن از بی کسیام از این همه درد که 20 ساله تو دلمه.
چرا این قدر راحت راجع به بچه دار شدن تصمیم می گیریم؟ وقتی نمیتونیم به کسی که ندیدیمش احساسی داشته باشیم حتی اگه دختر باشه یا اون طوری که خواستیم نباشه, پدر و مادری که بچه ای رو به دنیا میارن تا آخر عمر مسول احساساتش هستن...

ناشناس پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام
بازم برو خداروشکر کن که پدرت فقط نیازهای روحیتو نمیفهمه
پدر من نه نیازهای روحیمو میفهمه و نه به فکر نیازهای مادی خانواده اشه
یه آدم تنبل و بی عار که براش عادت شده رن و بچه اش جورشو بکشن چون اونارو خوب شناخته و میدونه که به خاطر آبرودوستیشون این کارو میکنن
از پدرم متنفرم یه آدم خودخواه و خودشیفته که بعضی وقتها فکر می کنم اگه مرده بود حال و روز ما بهتر بود.کسی که وقتی حرف منطقی هم باهاش میزنی اونم با ملایمت و خواهش فقط فحش میشنویی
منی که بهترین دانشگاه قبول شدم با اینکه ارشد قبول شدم مجبور شدم برم سر کار..اونم یه کار کاملا مردونه
داداشم افسردگی گرفته و همش ار خونه فراریه
مامانم همه دار و ندارشو به پای ما ریخته با این حال بابام مثل یه برده باهاش رفتار میکنه
کی گفته همه باباها خوبن ؟
من از بابام متنفرم

اا پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ

منم مشکلم مثه توه فقط ژدر مادرم نه به رفع مادیاتم توجه میکنن نه معنویاتم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ق.ظ

آدمهای بد همیشه بد هستند حتی وقتی پدر ومادرهستند،پدرومادر من جفتشون آدمهای عوضی هستند باز خوبه شما فقط مشکلت روحیه ،ماروبگو که هم مشکل مادی دارم وهم مشکل روحی توخونمون همیشه جنگ اعصابه ،متنفرم از آدمهائی هم که اینقدر به پدرومادرا تقدس میبخشن که باید احترامشون رو حتما داشته باشیم تحت هر شرایطی مگه اونا کین دیگه ازدواج کردن بچه اوردن بعدش زیر بار مسئولیت بچه هم نرفتن خیلی کار سخت و خدائی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا مسخره است،از تیترت واقعا خوشم اومد تمام حس منو میگفت

paria سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ

aZzam kamelan dorost gofT

سامان یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:58 ب.ظ http://viguenmusic.mihanblog.com

مهرانا جان من تازه این وبلاگ رو دیدم اتفاقی صحبت از ویگن نازنین کردید ببینید آبان امسال میشه 10 سال از درگذشت سلطان ویگن واقعا خواننده بود از ته دلش میخوند نه واسه پول روی سن بود دیگه واقعا خوندنش همه چیزش بود و ترانه هایی که خوند بخصوص در دهه 30 و40 که بیشترش هم زیبا و گل کرد و جاودانه شد که اکثر کارهاش ملایم ولایت بود و خودش هم عاشق کارهای ملایم و رمانتیک و به قول خودش رویائیش بود و زیاد کارهای شادشو دوست نداشت میگفت اینهارو به خاطر مردمی که دوستشون دارم میخونم که شادشون کنم فوق العاده آدم خوب و با شخصیتی بود من با ویگن عزیز تلفنی در تماس بودم حتی یک بار او به من زنگ زد وچقدر من شوکه شده بودم از این بابت و واسه من میخوند آهنگهای قدیمیشو واقعا دوست داشتنی بود هنوزم غیر از اون کسی رو در سبک پاپ و در ایرونیها قبول ندارم و ممنون از شما مهرانا عزیز.
samyvigen@gmail.com

حمید یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ

من که دیگه از دست این تحقیر وتهدید خسته شدم بهشون میگم شما که اینطوری بودید. بچه رو مخواستید چیکار .به من هم هیچ اعتمادی ندارن . دیگه تصمیمم گرفتم که از خونه فرار کنم. فقط یه چیزی زندگی بر ما تحمیلی شده ..اجباری وهیچ اختیاری از خودمون ندارم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد