اتفاقات

چیزهای گذشته در گذشته هستند و از حال به آنجا نمیروند

وچیزهای حال در حال هستند و از گذشته به آن راه نمی یابند

رودخانه هایی که برای پوشاندن زمین از آب , با یکدیگر رقابت میکنند جاری نمی شوند

هوای سرگردان که بدور خود میگردد حرکت نمیکند

خورشید یا ماهی که فقط به دور خودش بگردد دور نمی زند.

 

به خودم امر کردم ماهی ۳۰ روز روزی ۳۰ بار این جمله ها رو با خودم تکرار کنم...

آرزوی از دست رفته

اول فکرشو کردم بیام اینجا کلی راجع بهش واستون بنویسم...اما منصرف شدم دیدم اصلا نمیتونم بنویسم فقط همینو بگم دوستش داشتم و نتونستم کمکش کنم

زندگی و همه دردهایی که پدر مادرش بهش دادن  اونو انداختش توی دهن مرگی که نمیخواست ولی محکوم به قبولش شده بود

احسان جون من فعلا دارم واسه یکی از آرزوهای بر باد رفته ام گریه میکنم و نمیتونم توی بازی شرکت کنم

فرداها

فردا,فردا,فردا و فرداها

با این گامهای کوچک,روزها از روزی به روز دیگر می خزند

به سوی آخرین هجای نوشته زمان

و تمام دیروزهای ما بیهوده تلف شده اند

راهی به سوی مرگ غبار آلود به بیرون چون شمعی مختصر

زندگی چیزی نیست جز سایه متحرک یک بازیگر فقیر

که وقتش را روی صحنه میکشد و زمانش را میکشد و می خراشد

و دیگر چیزی شنیده نمیشود,زندگی داستانیست که احمقی آن را گفته است

پر از جار و جنجال و جنگ و جدال

که هیچ معنایی ندارد